جدول جو
جدول جو

معنی فریضه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

فریضه کردن
(دِ تَ کَ دَ)
واجب کردن. واجب شمردن: امیر فریضه کرد بر خویشتن که پیش از بار خلوتی کردی چاشتگاه. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عرضه کردن
تصویر عرضه کردن
اظهار کردن، بیان کردن، ارائه دادن، نشان دادن، عرضه داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فربه کردن
تصویر فربه کردن
چاق کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ آ نَ سَ)
بریدن. تقریض. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(دُ کَ دَ)
تافتن. مفتول کردن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دِ تَ شُ دَ)
واجب دانستن. واجب شمردن: واجب دارم و فریضه بینم که کسانی که از این شهر باشند و در ایشان فضلی باشد ذکر ایشان کنم. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(دِ دَ)
فریاد کشیدن. فریاد برآوردن:
ز تیغ تیز تو فریاد کرد دشمن تو
ولیک آنجا سودی نداشت آن فریاد.
مسعودسعد.
جهان را سوخت از فریاد کردن
بزاری دوستان را یاد کردن.
نظامی.
گهی دل را بنفرین یاد کردی
ز دل چون بیدلان فریاد کردی.
نظامی.
بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس
در پای بندی همچو من فریاد میکن در قفس.
سعدی.
زن بیخرد بر در و بام کوی
همی کردفریاد و می گفت شوی.
سعدی.
گر تضرع کنی وگر فریاد
دزد زر بازپس نخواهد داد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(فُ خوا / خا دَ)
پختن و ساختن هریسه. مهراکردن. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به هریسه شود
لغت نامه دهخدا
(غَ رَ وَ دَ)
شعر کسی را جواب گفتن. رجوع به نقیضه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مریض کردن
تصویر مریض کردن
بیمار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گریستن اشک ریختن: گیتی برو چو خون سیاوش گریه کرد خون سیاوشان زد و چشمش روان برفت. (بدایع سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریز کردن
تصویر فریز کردن
منجمد نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریژ کردن
تصویر فریژ کردن
ستردن پشم و موی و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
نفرین کردن لعنت کردن: زه ای کسائی احسنت گوی و چونین گوی بسفلگان بر فریه کن و فراوان کن. نفرین کردن لعنت کردن: همی کرد بر رهنمایش فریه چوره را رها کرد و آمد به دیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرضه کردن
تصویر عرضه کردن
هویدا کردن نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فربه کردن
تصویر فربه کردن
پروراندن و چاق کردن (گوسفند و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریزه کردن
تصویر ریزه کردن
خرد کردن کوفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هریسه کردن
تصویر هریسه کردن
پخته هریسه مهراکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریاد کردن
تصویر فریاد کردن
بانگ زدن برای یاری خواستن و اجرای عدالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتیله کردن
تصویر فتیله کردن
تافتن تابیدن مفتول کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریده کردن
تصویر بریده کردن
تعیین کردن، تقریض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فربه کردن
تصویر فربه کردن
((~. کَ دَ))
پروراندن و چاق کردن (گوسفند و مانند آن)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فریه کردن
تصویر فریه کردن
((~. کَ دَ))
نفرین کردن، لعنت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فتیله کردن
تصویر فتیله کردن
((~. کَ دَ))
تافتن، تابیدن، نام یکی از فنون کشتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گریه کردن
تصویر گریه کردن
Lament, Bawl, Cry, Mourn, Sob, Tearfulness, Weep
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گریه کردن
تصویر گریه کردن
pleurer, déplorer, sangloter, pleurs
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گریه کردن
تصویر گریه کردن
llorar, lamentar, sollozar, llanto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گریه کردن
تصویر گریه کردن
huilen, betreuren, rouwen, snikken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گریه کردن
تصویر گریه کردن
piangere, lamentare, singhiozzare, pianto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گریه کردن
تصویر گریه کردن
chorar, lamentar, soluçar, choro
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گریه کردن
تصویر گریه کردن
плакати , сумувати , ридати , плач
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گریه کردن
تصویر گریه کردن
рыдать , плакать , оплакивать , горевать , плач
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گریه کردن
تصویر گریه کردن
płakać, opłakiwać, szlochać, płaczliwość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گریه کردن
تصویر گریه کردن
heulen, weinen, bedauern, trauern, schluchzen, Weinen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گریه کردن
تصویر گریه کردن
चीखना , रोना , शोक करना , शोक करना , रोने की भावना
دیکشنری فارسی به هندی