فریاد کشیدن. فریاد برآوردن: ز تیغ تیز تو فریاد کرد دشمن تو ولیک آنجا سودی نداشت آن فریاد. مسعودسعد. جهان را سوخت از فریاد کردن بزاری دوستان را یاد کردن. نظامی. گهی دل را بنفرین یاد کردی ز دل چون بیدلان فریاد کردی. نظامی. بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس در پای بندی همچو من فریاد میکن در قفس. سعدی. زن بیخرد بر در و بام کوی همی کردفریاد و می گفت شوی. سعدی. گر تضرع کنی وگر فریاد دزد زر بازپس نخواهد داد. سعدی
فریاد کشیدن. فریاد برآوردن: ز تیغ تیز تو فریاد کرد دشمن تو ولیک آنجا سودی نداشت آن فریاد. مسعودسعد. جهان را سوخت از فریاد کردن بزاری دوستان را یاد کردن. نظامی. گهی دل را بنفرین یاد کردی ز دل چون بیدلان فریاد کردی. نظامی. بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس در پای بندی همچو من فریاد میکن در قفس. سعدی. زن بیخرد بر در و بام کوی همی کردفریاد و می گفت شوی. سعدی. گر تضرع کنی وگر فریاد دزد زر بازپس نخواهد داد. سعدی
نفرین کردن لعنت کردن: زه ای کسائی احسنت گوی و چونین گوی بسفلگان بر فریه کن و فراوان کن. نفرین کردن لعنت کردن: همی کرد بر رهنمایش فریه چوره را رها کرد و آمد به دیه
نفرین کردن لعنت کردن: زه ای کسائی احسنت گوی و چونین گوی بسفلگان بر فریه کن و فراوان کن. نفرین کردن لعنت کردن: همی کرد بر رهنمایش فریه چوره را رها کرد و آمد به دیه